Archive for ژانویه, 2011


مسعود خلیلی فرزند استاد خلیلی الله خلیلی از شاعران توانای معاصر کشور در صفحه اجتماعی فیس بوک دوستم است. حسب معمول اول صبح رفتم سراغ دوار نوشته های دوستانم. عکسی جالب ودیدنی چشمانم را به خود جلب کرد. این عکس از مسعود خلیلی و شهید احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور بود. هردو در کنار هم در یک چرخ بال نشسته اند.

از سیمای مسعود بزرگ معلوم می شود که در مورد چیزی مهمی چرت می زند. استاد نیز سیمای شاعرانه اش را مشغول موضوع آمر صاحب مشغول ساخته است. بیشتر از این در این مورد نوشتن بی خردی است. اینجا عکس را می گذارم تا همه ببینید.

مسعود های هم رزم

استاد در فیس بوک خود زیر این عکس چنین نوشته بود:»به یاد خاطرات گذشته زنده هستم. بیا ترا ببینم که من رونده هستم»

این عکس و نوشته استاد دیدگاه های فراوانی از دوستان را به همراه داشت اما جالب ترین همه دیدگاه خود استاد بود که نوشته بود:

ای مرگ هزار خانه ویران کردی
در ملک وجود غارت جان کردی
هر گوهر قیمتی که دیدی به جهان
بردی و به زیرخاک پنهان کردی

او مرد دلیر و صریح است. به یاد دارم چند سالی پیش هنگامی که برای پوشش خبری مراسم سال نو به مزار شریف رفته بودم او نیز انجا بود.

احمد ضیا مسعود معاون اول وقت رییس جمهور، استاد عطا والی بلخ و رزاق مامون با جمع بزرگان دیگر تلویزیون آرزو را افتتاح کردند. انزمان از رازق مامون پرسیدم که افتتاح یک راسانه جدید برایت چه مفهموی دارد؟ در حالیکه عینک های دودی در چشمانش بود ودر کنار موتر سرف سیاه رنگ ایستاده بود، مکسی کوتاهی کرد و بعد پنجه های دست چپش را مشت ساخت و بلند کرد. اودر حالیکه مشتش را با قوت تمام تکان می داد گفت: » یک رسانه جدید، مشتی محکمی به دهان استبداد گران و دشمنان آزادی بیان است»

رزاق مامون بعد از حمله بلافاصله در بیمارستان چهار صد بستر تحت مداوا قرار گرفت

این جمله او را در ذهنم ثبت کردم و آن شب در گزارشی از رادیو نوا نشر نیز شد. ما ها بعد یکی از کتاب هایش که در مورد قتل احمد ظاهر نوشته بود را خواندم. انگاه دانستم  او انچه که گفته است به آن باور نیز دارد.

رزاق مامون با نوشتن کتاب های «راز خوابیده» و «رد پای فرعون» احسان بزرگی بر مردم افغانستان کرده است. رزاق مامون در این کتاب هایش، به چگونه گی قتل داکتر نجیب رییس جمهور فقید افغانستان و احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور می پردازد.

او با اسناد و مدارک بسیار موثق پرده از راز های برداشته است که تحمل ان بر دیکتاتوران و مستبدین ساده نیست.

رزاق مامون از نویسنده گان و روزنامه نگاران با سابقه افغانستان می باشد

امروز صبح هنگامیکه خبر اسید پاشی به روی اورا شنیدم، بی درنگ گفتم این کار پاکستان یا هم ایران است. رزاق مامون خود نیز در بیانات ابتداییه خود گفته است که این کارایران است.

یکی از دوستان اقای مامون چندی پیش برایم گفته بود که حکومت ایران به صورت شفایی و کتبی رزاق مامون را تهدید کرده است. همان وقت با خود گفتم: «خداوند حفظش کند» زیرا حکومت ایران در تهدید و از بین بردن مخالفانش حتی در بیرون از مرز هایش دست بالا دارد.

اکنون که حدود 18 یا 19 ساعت از سوئ قصد علیه مامون می گذرد، وضعیت صحی او خوب گزارش شده است.

من از این طرق مراتب همدردی خود را به او ابراز می کنم و قلم و فکرش را از بارگاه خدا استوارمی خواهم.

رزاق مامون کیست؟

رزاق مامون 45 سال پیش در کابل متولد شده است. او باشنده اصلی ولایت پنجشیر می باشد.

او در سن 16 سالگي به زندان رفت. بعد از اينكه از زندان آزاد شد در مطبوعات دوران نجيب به كار آغاز كرد. در ابتدا به صفت خبرنگار در مجلة سباوون و اخبار هفته، مجلة جوانان امروز و جريدة آزادي فعاليت مي‏كرد، اما بعد از سقوط رژيم نجيب اخبار هفته تغيير جهت داد و به هفته نامة كابل تغيير نام داد.  مامون نخستين مدير مسئول و موسس هفته نامه كابل بود، مدت سه سال در هفته نامه كابل كار كرد.

رزاق مامون از اواخر دهه 90 تا سال 2002 بعنوان خبرنگار بی بی سی در پیشاور و کابل فعالیت کرد. پس از آن خبرنگار رادیو آزادی شد که از پراگ پخش می شد و سپس به تلویزیون خصوصی طلوع رفت.

وی در سالهای اخیر دست کم چهار کتاب منتشر کرد که حاصل تحقیقات او درباره قتل دکتر نجیب الله «راز خوابیده»، قتل فاروق یعقوبی، وزیر اطلاعات او «راز خوابیده، جلد دوم»، مرگ احمد ظاهر، مشهورترین خواننده افغانستان «احمد ظاهر چگونه ترور شد؟» و «رد پای فرعون» بود.

او در این کتابها افرادی را متهم به دست داشتن در این قتلها کرده که در حکومت های پیشین افغانستان و یا با طالبان مرتبط بوده و برخی از آنها امروز نیز جزء چهره های سیاسی این کشور هستند.

کتاب آخری او «رد پای فرعون» نیز عمدتا به نقش ایران در تحولات سالهای جنگ داخلی در افغانستان می پردازد.

علاوه بر این، چندین داستان کوتاه و یک رمان «عصر خودکشی» نیز از آثار چاپ شده آقای مامون است.

آقای مامون در میزگردهای تلویزیونی و رادیویی و در مقالاتش مواضع تندی نسبت به پاکستان و گاهی ایران می گیرد.

وی به جبهه شمال نزدیک است و از طیف طرفداران احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور محسوب می شود.

شامگاه سه شنبه 28 جدی

 شامگاه سه شنبه هنگامکه مامونن در نزدیکی منزلش در مکروریان دوم به سوی خانه روان بود مورد حمله قرار گرفت.

آقای مامون  بلافاصله به بیمارستان «چهارصد بستر» کابل منتقل شد و  تحت درمان قرار دارد.

پزشکان می گویند که چشمانش بدلیل داشتن عینک آسیب ندیده، اما صورتش زخم های عمیقی برداشته است.

هنوز معلوم نیست چه فرد و یا گروهی عاملان این حادثه بوده اند.

آقای مامون گفته است که این حمله به فعالیت های روزنامه نگاری او مرتبط بوده است.

دین محمد مبارز راشدی، معاون وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان که به دیدار او در بیمارستان رفته، این حادثه را تکان دهنده خوانده و گفته است که از نیروهای امنیتی خواستار پیگیری این ماجرا شده است.



 دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.

گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی 24=24.

قرآن کتاب آسمانی است که از جانب خداوند بر حضرت محمد(ص) جهت راهنمایی بشر فرستاده شد.

با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:

دنیا 115 / آخرت 115

ملائک 88 / شیطان 88

زندگی 145 / مرگ 145

سود 50 / زیان 50

ملت (مردم) 50 / پیامبران 50

ابلیس 11 / پناه جستن از  شر ابلیس 11

مصیبت 75 / شکر 75

صدقه 73 / رضایت 73

فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) 17

مسلمین 41 / جهاد 41

طلا 8 / زندگی راحت 8

جادو 60 / فتنه 60

زکات 32 / برکت 32

ذهن 49 / نور 49

زبان 25 / موعظه (گفتار، اندرز) 25

آرزو 8 / ترس 8

آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) 18 /  تبلیغ کردن 18

سختی 114 / صبر114  

محمد (صلوات الله علیه) 4 / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) 4

مرد 24 / زن 24

همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:

نماز   ماه 12، روز 365

دریا  32، زمین (خشکی) 13

دریا +  خشکی = 45=13+32

دریا = %1111111.71= 100 × 45/23

خشکی = % 88888889.28 = 100 × 45/13

دریا + خشکی = % 00.100

دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 %  از کره زمین را فراگرفته است.

آیا همه اینها اتفاقی است؟

سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.

اول بامداد از خواب برخواستم و حال ناخوشی داشتم. گلویم درد می کرد و خشکیده بود. کمی این بر و ان بر کردم، اندکی راحت شدم. حسب معمول راهی دفتر شدم.

امروز دلم یاوه سرایی کرده بود. من هم بر دیوار فیس بوکم نوشتم که: » دی شیخ با دستمال همی گشت گرد شهر/// کز خاک،  و دود ملولم برف زمستانم آرزوست//گفتند یافت می نشود سالنگ برو// گفت برف سالنگ نیایید به کار سفیدی کابلستانم ارزوست.

همه به این شعرم که در اصل از مولانای بزرگ بدین شرح است: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر//کز دیو دد ملولم انسانم ارزوست//گفتند یافت می نشود جسته ایم ما//گفت انک یافت می نشود انم آرزوست لایک زدند و دیدگاه فرستادند.

 این روز ها همه به شدت در انتظار برفند و گمان می کنند که خشکسالی مدهش کشور را تهدید می کند.

چند ساعتی نگذشته بود که دانه دانه برف باریدن گرفت. این برف به مثابه بارش طلا بود. برق شادی و نشاط بر رخ همه گان دمید و از هر سوی پیام و زنگی میرسید که باریدن برف را مبارک باد می گفتند.

من نیز جستم و کمره را گرفته عکاسی کردم تا یادگاری باشد به این روز.  اگر عکس های زیبا نگرفته باشم مرا ببخشید.

دیشب هنگامیکه با بچه های در بیرون از خانه به عیش و عشرت می پرداختیم، گفت و شنود های در مورد بارنده گی در نقاط مختلفی کشور صورت گرفت. حامد، برادر کوچکم پیامکی را از دوستش خواند که نوشته بود در سر پل برف می بارد. خالد شهیم نیز به نقل از دوستانش گفت در هرات باران می بارد.

من با استناد از هوای ابری و باد تند کابل گفتم، احتمال دارد فردا یا امشب کابل برف ببارد.

ساعات اول بامداد حوالی ساعت 5 از خواب برخیستم تا دوستم خالد جان را به فرود گاه ببرم. او می خواست بر گردد برود هرات.

هنگامیکه از خانه بیرون شدم توقع داشتم پایم در برف فرو رود، اما نرفت. خوب خیلی مایوس نشدم، اما هنگامیکه رو به آسمان کردم دیدم ستاره گان چشمک می زنند. چشمک زدن ستاره گان بدین معنی بود که دیگر آسمان کابل ابری نیست. وقتی ابری نباشد امید به برف نیز وجود ندارد.

تازه سوار موتر شده بودم و منتظر بودم موتر اندکی گرم شود تا حرکت کنم که متوجه شدم زمین سفید است. نخست فکر کردم ممکن شبنم را یخ زده باشد اما دقت کردم که نه، آسمان برای نجات آبرویش به خود بینی خمیری ساخته و چند دانه برف نثار زمین بیچاره کابل کرده است.

در مسیر راه تا فرود گان کابل جای دیگر فرف ندیدم اما هوای کابل خیلی صاف و خوش آیند بود.

زمانیکه از فرودگاه برگشتم خانه و خود را آماده کردم برای رفتن به دفتر، در مسیر راه از خانه تا به دفتر چندین جای برف را دیدم و مطمین شدم که برف باریده است. در این میان موتری را دیدم که روی بانتش حدود چهار کلک برف ایستاده بود، به احتمال قوی این موتر از پغمان می آمد.

من که دوستانم را برفی کرده بودم، برای اثبات قولم کمره را گرفته چند عکس گرفتم که اینجا با شما نیز شریک می سازم.

از این که عکس ها خیلی جذاب نیستند از شما پوزش می خواهم.

چشمانم از خواب بسته می شوند اما من باید کار بکنم. به شدت احساس کسالت می کنم و دست و پایم سستی می کنند. این همه بخاطر پسرم یوسف جان است. دیشب او بیمار بود و شب را تا سحر نالید و ما را نیز نالاند. من و مادرش از سر شب تا سحر یا بیدار بودیم یا هم خواب نارام داشتیم.

دیشب دانستم که مادر موجودی دیگر برای فرزند است. زیرا هر باری که یوسف جان پسرم گریه می کرد مادرش چون سرباز چابک در جای مینشست و خواب شرینش را ترک می کرد. یوسف جان سرفه های توأم با خش – خش سینه می کرد و گاهی هم استفراغ می نمود.

او را روز پیشتر زند پزشک نیز برده بودیم اما پزشک بیماری اش را ساده انگاشت و دوای خیلی ساده برایش توصیه کرد. زمانیکه دیروز حالش بهتر نشد و بر عکس بدتر هم شد، دوباره نزد پزشک مراجعه کردیم، اما پزشک به خاطر رخصتی جمعه در بیمارستان حضور نداشتند.

با هم تصمیم گرفتیم که یک روز دیگر را نیز صبر می کنیم. دیروز یوسف را با همان طریقه ها خانه گی مداوا کردیم، کسی توصیه کرده بود که سینه اش را با ویکس چرب کنید، کسی هم گفته بود خانه را مرطوب و گرم نگهدارید، کسی هم گفته بود که قدری جوهر نعنا در آب جوش بیندازید تا هوای اتقا جوهر آلود شود. ما همه این کار ها را کردیم اما بازهم یوسف جان بهبود نیافت. هنگامی که شب از خانه پدر از دهدانا به خانه خود ما خیر خانه آمدیم یوسف جان بدتر و ناراحت تر شد.

او اکنون در بیمارستان است و منتظر پزشکش تا اورا معاینه کرده دوای دیگر و بهتر توصیه کند.

این روز ها به علت نباریدن باران هوای کابل به شدت کثیف و بیماری الود شده است. در هر خانه بلا مبالغه یک یا دونفر بیمار هستند. هم اکنون در چند قدمی یوسف جان خواهر زاده ام یاسر جان نیز بستری است و سخت از مشکل تنفسی رنج می برد. قرار گزارش های اولیه که دریافت کرده ام، با گذشت دو روز وضعش بهبود نیافته است.

خداوند همه بیماران را شفا دهد.

روز پرکار

خب بعد از دو سه روز ایلا گشتی و بیکاری سرانجام خود را چندان منت کردم و گفتم تو باید کار کنی زیرا معاش دریافت میکنی.  خودم را خطاب کردم که دفتر برای تو معاش را جهت گشت و گذار با دوستانت نمیدهد و نه هم برای مشغول بودن در فیس بوک.

راستی امروز هنگامی که به دفتر امدم سرم را انداختم به کار کردن. تا 12 متوجه شدم که خیلی کار ها انجام شده است. انگاه دانستم که یک انسان می تواند مقداری زیادی کار را انجام دهد.

حالا نیز فقط 10 دقیقه بیش فرصت ندارم. یعنی رأس ساعت 1:00 بر می گردم دوباره سر کار و کار هایم را تا ساعت چهار تمام میکنم. به خود در دو وقفه بین هشت تا 12 و یک تا 4 اجازه می دهم اخبار بخوانم و بس.  چت با دوستان هم که جای خود را دارد. اما اگر به گیر مرد یا زن پر حرفی افتادم انگاست که ردش کرده خود را غیر قابل دید می سازم تا بتوانم کار کننم.

کاری را که امروز روی دست گرفته ام ترتیب لست ایمل های همه سازمان های دولتی و غیر دولتی است. همچنان می خواهم ادرس ایمل همه رسانه های بین المللی را جمع کنم. البته تا حدی توانسته ام که مسوده از لست را آماده سازم اما کار بیشتر نیاز دارد. خوب من میروم سراغ کار، شما هم بگوید خدا قوت!

والله کلی قربانی می دهم، امروز عینک هایم را نیز فراموش کرده ام اما بازهم می خواهم صادقانه کار هایم را انجام دهم.

راستی امروز کمی شیک کرده به دفتر آمدم، می خواهید ببیند که چه بلوس سرخ دختر کش جوانانه پوشیده ام؟ پس به این عکس نگاه کنید.

جوان کاکه

از ماها منتظر دیدار دوست عزیزم خالد شهیم بودم. او از دوران نو جوانی دوست نزدیک و همراز و همدلم است. با او روزگاری عجیب را سپری کرده ام. عمده ترین خاطره ها از روز های عاشقی، فقر، دوری از وطن، شیطنت ها گرفته تا درس خواندن ها، دواع با دوستان، شکست خوردن از عشق و دها مسایل و موضع با این خالد گره خورده است.

او روز دو روز پیش از هرات به کابل امد و امروز میرود دوبی. این دو روز که با هم بودیم کلی کیف کردیم و لذت بردیم. راستش دوست چون خالد نعمت الهی است. فکر میکنم کمتر کسی از این نعمت برخوردار باشد.

من و خالد

او تابستان گذشته نیز چند باری به کابل امد و باهم به سرزمین ها خرم پروان و پنجشیر رفتیم.

اگر خلاصه کنم که خالد کیست باید بگویم که گل نیست ماه نیست دل ماست خالد.

– عمومي‌ترين نام در جهان محمد است.
2- اسم تمام قاره‌ها با همان حرفي كه آغاز شده است پايان مي‌يابد.
3- مقاوم‌ترين ماهيچه در بدن، زبان است.
4- كلمه «ماشين‌تحرير» (TYPEWRITER) طولاني‌ترين كلمه‌اي است كه مي‌توان با استفاده از حروف تنها يك رديف كيبورد ساخت.
5- چشمك زدن زنان، تقريباً دوبرابر مردان است.
6- شما نمي‌توانيد با حبس نفستان، خودكشي كنيد.
7- محال است كه آرنج‌تان را بليسيد.
8- وقتي كه عطسه ميكنيد مردم به شما «عافيت باش» ميگويند، چرا كه وقتي عطسه مي‌كنيد قلب شما به اندازه يك ميليونيم ثانيه مي‌ايستد.
9- خوك‌ها به لحاظ فيزيك بدني، قادر به ديدن آسمان نيستند.
10- وقتي كه به شدت عطسه مي‌كنيد، ممكن است يك دنده شما بشكند و اگر عطسه خود را حبس كنيد، ممكن است يك رگ خوني در سر و يا گردن شما پاره شود و بميريد.
11- جليقه ضد گلوله، ضد آتش، برف‌پاك‌كن‌هاي شيشه جلوي اتومبيل و چاپگرهاي ليزري توسط زنان اختراع شدند.
12- تنها غذايي كه فاسد نمي‌شود، عسل است.
13- كروكوديل نمي‌تواند زبانش را به بيرون دراز كند.
14- حلزون مي‌تواند سه سال بخوابد.
15- تمامي خرس‌هاي قطبي چپ‌دست هستند.
16- در سال 1987 خطوط هوايي «امريكن ايرلاينز» توانست با حذف يك دانه زيتون از هر سالاد سرو شده در پروازهاي درجه يك خود، چهل هزار دلار صرفه‌جويي كند.
17- پروانه‌ها با پاهايشان مي‌چشند.
18- فيل‌ها تنها جانوراني هستند كه قادر به پريدن نيستند.
19- در 4000 سال قبل، هيچ حيواني اهلي نبود.
20- بطور متوسط، مردم آنقدر از عنكبوتها مي‌ترسند كه نمي‌توانند آن‌ها را بكشند.
21- مورچه هميشه بر روي سمت راست بدن خود، سقوط مي‌كند.
22- قلب انسان فشاري كافي ايجاد ميكند تا به فاصله 30 فوتي (تقريباً 8 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ كند.
23- موشهاي صحرايي چنان سريع تكثير پيدا مي‌كنند، كه در عرض هجده ماه دو موش صحرايي قادرند يك ميليون فرزند داشته باشند.
24- صندلي الكتريكي توسط يك دندانپزشك اختراع شد.
25- استفاده از هدفون در هر ساعت، باكتري‌هاي موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزايش مي‌دهد.
26- فندك قبل از كبريت اختراع شد.
27- نظير اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نيز متفاوت است.

{منبع}

1) انسان سالانه بيش از ۱۰ ميليون مرتبه پلک می زند!
2) خورشيد ۳۳۰۳۳۰ مرتبه بزرگتر از زمينه!
3) يک گالن روغن سوخته، می‌تواند تقريبا يک ميليون گالن آب تميز را آلوده کند!
4) ناخن‌های انگشتان دست، تقريبا چهار برابر ناخن‌های پا رشد می‌کنند!
5) حرف E بيشتر از تمام حروف انگليسی، در كلمات بكار می‌رود در حاليكه حرف Q كمترين كاربرد را دارد!
6) خوردن يك عدد سيب اول صبح، بيشتر از يك فنجان قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می‌شود!
7) دلفين‌ها هم مانند گرگ‌ها هنگام خواب يك چشمشان را باز می‌گذارند!
8) قديمی‌ترين آدامسی كه جويده شده، متعلق به ۹۰۰۰ سال پيش بوده است!
9) اسكيمو‌ها هم از يخچال استفاده می‌كنند، منتها برای محافظت غذا در مقابل يخ زدن!
10) سرعت آب دهانی كه هنگام عطسه از دهان شما خارج ميشود، حدود ۱۲۰ كيلومتر بر ساعت است!
11) ۸ دقيقه و ۱۷ ثانيه طول می‌كشد تا نور خورشيد به زمين برسد!
12) جويدن آدامس هنگام خوردن پياز، مانع از اشك‌ريزی شما می‌شود!
13) در تايوان بشقاب‌های گندمی درست می‌شود و افراد بعد از خوردن غذا، بشقابشان را هم می‌خورند!
14) يك‌چهارم استخوان‌های بدن، در پای او قرار دارد!
15) اثر لب و زبان هر كس، مانند اثر انگشت او منحصربه‌فرد است!

{منبع}